حس عجیبیه که داداش دوقلوت بعد ۲۲ سال که همش ور دلت بوده،

و هم تو مخ هم،

و هم یار و یاور هم بودین،

 یهو سر ظهر موهاشو بزنه و ساعت ۲:۳۰ شب با اتوبوس بره تهران واسه آموزشی سربازی.

البته که انقد یهو هم نبود ولی باور کردنش خیلی یهویی بود.

حس عجیبیه واقعا‌

هم ذوقشو دارم

هم نگرانشم

و هم هنوز نرفته دلتنگش.

بریم ببینیم که این یه ماه بدون حضور فیزیکی محمد چطوری میگذره!

زندگی این روزا عجیب شده و روز به روز عجیب تر هم میشه.


مشخصات

تبلیغات

کسب درآمد

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

فیلم و سریال فروشگاه کالاهای ایرانی کلهر عقد و ازدواج شاید یک کولی نمایندگی فروش خدمات تعمیر قیمت کولر گازی اسپلیت در شیراز - عظیمی بزودی خط‌خطی‌های یک ذهن آبی لیست قیمت خوشه چینی در معرفت فرهنگی سکوت ممتد